اپرای عروسکی عاشورا؛ نقطه تلاقی تعزیه، موسیقی و تکنیکهای نمایشی معاصر
مهدی صالحی
اپرای عروسکی «عاشورا» به کارگردانی بهروز غریب پور را میتوان یکی از برجستهترین تجربههای هنر نمایشی معاصر ایران دانست که با تلفیقی کمنظیر از آیینهای سنتی و زبان جهانی تئاتر موسیقایی، افقی تازه در بازنمایی رویدادهای دینی و تاریخی گشوده است. از نخستین اجرای خود در سال ۱۳۸۷ تاکنون، این اثر جایگاهی ممتاز در تاریخ هنرهای نمایشی کشور یافته و بهحق نخستین نمونه موفق اپرای ملی ایران محسوب میشود. غریب پور با بهرهگیری از تعزیه، مقاتل معتبر و مراثی شاعرانی چون محتشم کاشانی، واقعه کربلا را در قالبی شاعرانه و دراماتیک بازآفرینی کرده است؛ روایتی که نهتنها بر مخاطب ایرانی تأثیر عمیق گذاشته، بلکه توانسته تماشاگران غیرمسلمان در جشنوارههای بینالمللی همچون میستو فست ایتالیا و جشنواره چخوف مسکو را نیز به گریه نشاند، بیآنکه آشنایی پیشینی با تاریخ تشیع داشته باشند.
آنچه این اپرا را متمایز میکند، نوآوریهای ساختاری و هنری آن است. غریب پور با کنار گذاشتن قالبهای رایج غربی مانند بلکانتو و جایگزینی موسیقی دستگاهی ایران، موفق شد اصالت فرهنگی اثر را حفظ کند و همزمان زبانی جهانشمول برای روایت عاشورا بیافریند. آهنگسازی بهزاد عبدی با تکیه بر مقامهایی چون نوا و راست، شخصیتها را از حیث عاطفی و معنوی عمق بخشیده است؛ انتخاب دستگاه نوا برای امام حسین (ع) بار روحانی ویژهای ایجاد کرده، در حالی که استفاده از گفتار عادی برای شخصیتهای منفی چون شمر، تقابل اخلاقی اثر را برجسته ساخته است. با این حال، نقدهایی نیز به ساختار موسیقایی وارد است؛ از جمله حجیم بودن ارکستر در برخی صحنهها مانند خطبه شب عاشورا که گاه باعث تحتالشعاع قرار گرفتن آوازها میشود و یا تکرار ملودیهایی نظیر گوشه راکب که هرچند به وحدت موسیقایی کمک میکند، برای مخاطب حرفهای تا حدی یکنواخت جلوه مینماید.
در بعد بصری، طراحی عروسکها و فضاسازی نمادین از اوجهای هنری اپراست. ابداعی همچون تعبیه لامپهای LED در سر عروسک شخصیتهای قدسی که پس از شهادت خاموش میشوند، رمزگذاری بصری بدیعی از مفهوم تقدس و فنا فراهم آورده است. تضاد رنگ در طراحی لباسها، با سپید و سبز در جبهه امام و خاکستری و قهوهای پتینه خورده در سپاه دشمن، رنگ زرد برای حر که نشان از تشویشهای درونی است و رنگ بنفش برای عمر سعد که ظاهر و باطن او متفاوت است و انسانی ریا کار که بیشتر جنبه دنیوی عملش را مهم میداند تا اخروی، مرز میان خیر و شر را بهروشنی ترسیم میکند.
نورپردازی هوشمندانه نیز خود بهمثابه یک راوی خاموش عمل میکند؛ از طلایی شب عاشورا تا سرخی میدان نبرد و نیلی شهادت، مسیری شاعرانه برای مخاطب میسازد. البته محدودیتهای ذاتی نمایش عروسکی سبب شده شدت برخی تراژدیها به اوج مطلوب نرسد؛ صحنههایی مانند شهادت حضرت علیاصغر (ع) به دلیل کوچک بودن عروسکها و ناتوانی در نمایش جزئیات ظریف انسانی، فاصلهای عاطفی میان مخاطب و روایت ایجاد میکند.
از منظر اجرایی، این اپرا جلوهای کمنظیر از هماهنگی گروهی را عرضه میکند. به حرکت درآوردن هر عروسک نیازمند همکاری چندین عروسکگردان است و در صحنههای پیچیده، همچون میدان نبرد یا وداع امام (ع)، بیش از ۲۵ نفر همزمان روی صحنه فعالیت میکنند. این هماهنگی نتیجه ماهها تمرین فشرده است و تأثیر آن در انتقال حال و هوای تراژیک کاملاً محسوس است؛ اما همین سطح پیچیدگی اجرایی، وابستگی زیادی به زیرساختهای فنی و منابع انسانی دارد و اجرای آن در شهرهای کوچک یا جشنوارههای محدود را دشوار و گاه ناممکن میسازد.
غریب پور در سالهای اخیر با معرفی مفهوم «اپرای قدسی» تلاش کرده است تا پیوندی تازه میان سنت آیینی و زبان تئاتر معاصر برقرار کند. در این شیوه، عروسکگردانها دیگر پنهان نمیمانند بلکه همچون تعزیهخوانان سنتی، خود بخشی از آیین و حلقه واسط میان تماشاگر و روایت میشوند؛ حرکتی جسورانه که مرز میان نمایش سنتی و مدرن را در مینوردد.
اپرای «عاشورا» در عین حال با نمونههای شاخص تئاتر آیینی ایران مانند تعزیه سنتی یا آثار معاصرتر همچون نمایشهای مذهبی قابل مقایسه است. اگرچه تعزیه از قدرت زنده خوانی و ارتباط مستقیم با مخاطب برخوردار است، اپرای عروسکی «عاشورا» با بهرهگیری از امکانات چندرسانهای، ترکیب ارکستر سمفونیک با موسیقی ایرانی و نمادپردازی تصویری، موفق شده تجربهای متفاوت و جهان فهم ایجاد کند؛ تجربهای که به جای اتکا به انتقال شفاهی، از زبان جهانی صحنه برای برانگیختن عواطف بهره میگیرد.
فراتر از ارزش هنری، این اپرا تأثیر چشمگیری بر نسل جوان هنرمندان ایرانی گذاشته است. بسیاری از گروههای تئاتری و موسیقایی پس از تماشای آن، جسارت بیشتری برای تجربهگرایی، تلفیق سنت با مدرنیته و بهرهگیری از فناوریهای نوین در روایتهای آیینی یافتهاند. به این ترتیب، «عاشورا» نهتنها اثری ممتاز در کارنامه این کارگردان است، بلکه نقطه عطفی در مسیر شکلگیری جریان تازهای از هنر آیینی معاصر ایران است.
در نهایت، اگرچه اپرای عروسکی «عاشورا» در برخی جزئیات مانند تعادل میان آواز و ارکستر یا تنوع صحنهپردازی جای اصلاح دارد، اما ارزش آن بهعنوان یک بیانیه هنری انکارناپذیر است. این اثر نشان داده است که آیینهای مذهبی ایران میتوانند به زبانی جهانشمول بازآفرینی شوند، بیآنکه به شعار یا فولکلور تقلیل یابند. «عاشورا» خیمهای هنری است که سنت، ایمان، مدرنیته و مقاومت را در خود گرد آورده و با تداوم حمایتهای ساختاری و بهرهگیری هوشمندانه از فناوریهای نو، میتواند از یک شاهکار مقطعی به جریانی پایدار در هنر آیینی معاصر ایران بدل شود.