لبخند سبز - مرتضی محمدیان در نمایش «در نقش سقراط» با جسارتی کمنظیر، محاکمه تاریخی سقراط را به دادگاهی معاصر در قلب اصفهان تبدیل میکند. این اثر که در فضای رازآلود زندان کهن میدان نقش جهان اجرا میشود، نه بازسازی صرف تاریخ که آینهای است روبروی جامعهای که «پرسشگری را جرم میداند». رضا بهرام در نقش سقراط، با ایفایی نفسگیر، مرز میان بازیگر و فیلسوف را محو میکند: چهرهاش از زیر نور فانوسهای قدیمی، همزمان ترس و شکوه یک شهید اندیشه را فریاد میزند.
نوآوری در کارگردانی: زندان به مثابه صحنه
محمدیان با استفاده هوشمندانه از فضای زندان تاریخی صفوی (با دیوارهای ستبر و زنجیرهای زنگزده)، مخاطب را در موقعیت «شهروند محکوم» قرار میدهد. طراحی صحنه مینی مال، تنها با یک نیمکت چوبی و کوزه آب، تمام تمرکز را بر دیالوگهای آتشین معطوف میکند. او در مصاحبه با ایران تئاتر تأکید دارد: «سقراط امروز در هر کوچهای زندانی است؛ میخواستم تماشاگر حس کند در سلول اوست». حرکت بازیگران در میان تماشاگران و پرسشهای مستقیم («تو حاضر بودی شوکران را بنوشی؟»)، چهارمین دیوار را میشکند و هر بیننده را به متهم دادگاه بدل میکند.
بازیگری: رضا بهرام یا سقراط؟
بهرام با حرکات حسابشده و سکوتهای معنادار، سقراطی را میآفریند که نه قهرمانی دور از دسترس که انسانی آسیبپذیر است. صحنه نوشیدن شوکران ــ که در آن با چشمانی بسته، سرود آزادی را زمزمه میکند ــ یکی از درخشانترین لحظات تئاتر امسال است. نقشهای مکمل نیز هوشمندانه طراحی شدهاند: «افلاطون جوان» (سروش طاهری) با نگاهی سرشار از حیرت، نماد نسلی است که باید بار اندیشه را به دوش بکشد.
درونمایه: پرسشگری در عصر سکوت
نمایش با وامگیری از «رساله آپولوژی» افلاطون، سه پرسش بنیادین را پیش میکشد:
آیا حقیقتگویی خودکشی سیاسی است؟
جامعه چه کسانی را به مرگ محکوم میکند: مجرمان یا بیدارگران؟
سکوت در برابر ظلم، چه تفاوتی با نوشیدن شوکران دارد؟
دیالوگ محوری سقراط ــ «من با مرگم شما را محکوم میکنم!» ــ در فضای زندان صفوی، طنینی ترسناک مییابد. تماشاگران در اجرای پایانی برخاستهاند و فریاد زدهاند: «سقراط زنده است!» ــ پاسخی که خود گواه اثرگذاری نمایش است.
نقد فنی: سادگی به مثابه سلاح
نورپردازی (علیرضا بهرامی): تنها با سه فانوس دستساز، فضایی پرالتهاب خلق میکند. سایههای غولآسای بازیگران بر دیوارهای زندان، استعارهای از سنگینی تاریخ است.
موسیقی (شروین مهاجر): نوای نی تنها در صحنه مرگ، یادآور مویههای باستانی ایرانی است.
لباس (لیلا یزدانی): ردای ساده سقراط در تقابل با لباسهای خاکستری نگهبانان، نماد تقابل فرد و سیستم است.
ضعفها: اجرا در بند محدودیتها
طولانی بودن مونولوگهای فلسفی (بیش از ۲۰دقیقه) میتواند مخاطب عام را خسته کند. همچنین، عدم استفاده از زیرنویس برای دیالوگهای یونانی، فهم برخی ارجاعات را دشوار کرده است.
این نمایش ثابت میکند سقراط نه در آتن که در ذهن هر انسان پرسشگری زنده است ــ حتی اگر جامعه او را در زندانی از سکوت دفن کند.