لبخند سبز - بهزاد عبدی، آهنگساز و برنده دو سیمرغ سینمای ایران، نخستین تجربه کارگردانی تئاتر خود را با نمایش «باخ» به صحنه آورد اثری که در آن موسیقی به جای پسزمینه، یکی از شخصیتهای اصلی داستان است. این نمایش تلفیقی جسورانه از درام، فلسفه و نواهای باخ است که در فضای تاریخی، مخاطب را به سفری میان واقعیت و رؤیا میبرد. داستان حول ملاقات نمادین فروغ فرخزاد (با بازی بهناز نادری) و یوهان سباستین باخ در یک قهوهخانه خیالی میچرخد، جایی که رازهای وجودی این دو نابغه در هم میآمیزد و پرسشهایی درباره جاودانگی هنر مطرح میکند.
نوآوری در تلفیق موسیقی و درام
عبدی با استفاده از دانش موسیقایی خود، دیالوگها را به پارتیتورهای صوتی تبدیل کرده است. در صحنهای تأثیرگذار، نادری (در نقش فروغ) قطعۀ گلهای ابدی را با چنان حسی اجرا میکند که گویی شعر و موسیقی در خونش جریان دارند. اینجاست که نمایش از مرز روایت خطی فراتر رفته و به یک کنسرت دراماتیک بدل میشود نه از آن نوع تلفیقهای سطحی که صرفاً برای پر کردن سالن طراحی شدهاند، بلکه به گفته نادری: «موسیقی در خدمت درام قرار گرفته و هر نت، پیش برندۀ قصه است».
بازی بهناز نادری: احیای فروغ با صدایی که میلرزاند
نادری در نقش فروغ، فراتر از تقلید ظاهری رفته و جنون خلاقانه و آسیبپذیری شاعر را با حرکات ریز بدن و تغییرات تُن صدا زنده میکند. صحنۀ مواجهه او با باخ (با بازی خسرو احمدی)، که در آن دیالوگها به گفتوگویی میان شعر فارسی و فوگ باروک تبدیل میشوند، اوج هنرنمایی اوست. این نقشآفرینی نه تنها جایگاه فروغ به عنوان «نمایندۀ زنان درگیر محدودیتها» را برجسته میکند، بلکه خاطره تراژیک مرگ او را نیز پیش چشم مخاطر میآورد.
عمارت نوفللوشاتو: شخصیت پنجم نمایش
فضای تاریخی عمارت با دیوارهای آجری و نورپردازی که سایهها را بر صحنه میاندازد به فضای نمایش بعدی رمزآلود و رؤیایی بخشیده است. طراحی صحنه ساده اما هوشمندانه (با میز و صندلیهای قدیمی و پیانوی مرکز صحنه) به مخاطب حس قدم زدن در یک کابوس باروک را میدهد. این انتخاب مکان، خود پاسخی هنرمندانه به محدودیتهای سالنهای تئاتر تهران است.
نقدی بر فرم یا محتوا؟
اگرچه نمایش در انتقال مفهوم «باخ به مثابه نماد فرهنگها» موفق است—جایی که دیالوگی مانند «هر کشوری باخ خود را دارد؛ ما باید باخمان را پیدا کنیم» مخاطب را به تأمل وامیدارد—اما پرداخت برخی شخصیتها سطحی باقی میماند. مثلاً نقش «افسر» (با بازی حسین میرزاییان) بیشتر کارکردی مکانیکی دارد تا نماد سانسور یا قدرت. با این حال، عبدی در مصاحبهاش تأکید میکند: «من باخ را مرکز موسیقی جدی هستی میدانم، اما این نمایش فقط درباره او نیست؛ درباره هنری است که مرزها را درمینوردد».
اثری که موسیقی را از حاشیه به متن آورد
«باخ» بیش از آنکه یک نمایش معمولی باشد، بیانیهای هنری علیه مرزبندیهای خشک میان هنرهاست. عبدی ثابت میکند موسیقی میتواند روایت را پیش ببرد، شخصیتها را عمق بخشد و حتی فضاسازی کند—آنهم در تئاتری که نخستین کارگردانیاش محسوب میشود. با وجود کاستیهایی در پرداخت جزئیات، این اثر تجربهای سینستزیاگونه خلق میکند: جایی که تماشاگر نه فقط نمایش را میبیند، بلکه آن را در رگهایش حس میکند.