بازی را بکش!: نگاهی به پشت پرده فساد در فوتبال ایران
مهدی صالحی
لبخند سبز - فیلم "بازی را بکش!" به کارگردانی ابراهیم عزیزی، داستان موسی (با بازی محسن کیایی) را روایت میکند که درگیر ماجرای فساد و شرطبندی در فوتبال حرفهای میشود. فیلم با شروعی نسبتاً قوی آغاز میشود و با مرگ محسن، برادر موسی، بر اثر یک خطای محرز در زمین فوتبال، گره اصلی داستان شکل میگیرد. در ادامه، موسی تلاش میکند تا حقیقت پشت مرگ برادرش را کشف کند و با فساد موجود در فوتبال مقابله کند.
فیلمنامه "بازی را بکش!" از نظر محتوا و پرداخت داستان، بسیار سطحی و ساده است. کارگردان نتوانسته است به عمق ماجرای فساد در فوتبال نفوذ کند و همه چیز از ابتدا تا انتها قابل حدس و پیشبینی است. بعد از یک اعتراف مهم در میانههای فیلم، تعلیق و هیجان خاصی تا پایان داستان وجود ندارد.
بازی محسن کیایی در نقش موسی قابل توجه است. او با لهجه گیلانی و گریمی که به صورتش نشسته، از شخصیتهای طنز و شیرینی که قبلاً بازی کرده بود فاصله گرفته و یک نقش جدی و پرتنش را ایفا کرده است. اما به جز او، فیلم فاقد شخصیت برجسته و متمایزی است. بازیگران دیگر مانند هدی زینالعابدین، محمد بحرانی و پوریا رحیمی سام نیز نتوانستهاند نقشهای خود را به خوبی ماندگار کنند.
فیلم "بازی را بکش!" شستهرفته و تر و تمیز کارگردانی شده است. قابهای باز از طبیعت زیبای شمال ایران به جذابیت بصری فیلم افزودهاند. اما فیلم از نظر فرم و اجرا تخت و یکنواخت است و فقدان شور و هیجان، چه در قصه و فیلمنامه و چه در کارگردانی، به چشم میآید. پیام فیلم که در اواخر داستان به تصویر گلدرشتی نمایش داده میشود، به وضوح نشان میدهد که فوتبال کثیفی که حتی لجنمال شدن در گل و لای شالیزارهای گیلان به آن ترجیح دارد.
پیام آزادی، آهنگساز فیلم "بازی را بکش!" با ساخت موسیقی ارکسترال و تأکید بر سازهای کوبهای، توانسته است به فیلم جانی ببخشد. موسیقی فیلم، ملهم از هیجان و غم موجود در داستان، به خوبی با فضای فیلم هماهنگ است. یکی از بهترین سکانسهای موسیقی، سکانس بازی کردن عمو موسی با دختر برادرش مقتول است. موسیقی در این سکانس از فضای عمومیاش خارج شده و لحنی کودکانه پیدا میکند.
عشق موسی به فوتبال نیز با گیتاری شادمانه روایت میشود. یکی دیگر از لحظات بیادماندنی موسیقی، صحنه شرطبندی در قهوهخانه قدیمی با حضور پیرمردهای گیلانی است. موسیقی با گیتار و ارکستر زهی، ریتمی سرخوشانه و در عین حال غمگین دارد.
بهترین پارت موسیقی اما در انتهای فیلم و سکانس متفاوت فوتبال بازی کردن در شالیزار برنج است. در این سکانس، موسیقی به شکلی متناقض قصه را از زاویه دید خودش روایت میکند و داستان را با سازهای زهی و پیانو و حضور کوبهایها پرشور و پرغم تعریف میکند.
فیلم "بازی را بکش!" هرچند با ایدهای جسورانه و قابل توجه شروع میشود، اما به مرور زمان کیفیت خود را از دست میدهد و به یکی از آثار متوسط ابراهیم عزیزی تبدیل میشود.
فیلمنامه ضعیف و کارگردانی بیهیجان فیلم، نتوانستهاند به طور کامل مخاطبان را جذب کنند. بازی خوب محسن کیایی نیز تنها نقطه قوت فیلم است که نتوانسته به تنهایی فیلم را نجات دهد.
با این حال، فیلم "بازی را بکش!" میتواند با تبلیغات مناسب در زمان اکران، در گیشه موفقیت نسبی کسب کند. اما ارزش چند بار دیدن را ندارد و نمیتواند در میان آثار برجسته سینمای ایران جایگاه ویژهای داشته باشد.