«رنگها همه سیاه هستند» اثری که در سیاهی خود گم شد
مهدی صالحی فیلم «رنگها همه سیاه هستند» به کارگردانی مهیار میرپادیاب با موضوع مهاجرت و خیانت اثری است که علیرغم برخورداری از یک ایده اولیه نسبتاً جذاب نتوانسته در اجرا به اثری قانعکننده و تاثیرگذار تبدیل شود. این فیلم که در ژانر درام قرار میگیرد و در چهل و دومین جشنواره فیلم کوتاه تهران به نمایش درآمد داستان زوجی را روایت میکند که قصد مهاجرت دارند اما با کشف نقاشی لخت یک مرد که توسط همسر کشیده شده رابطه آنها دچار بحران میشود.
ایده مرکزی فیلم که ترکیبی از موضوع مهاجرت و خیانت است از پتانسیل قابل توجهی برای پرداخت عمیق روانشناختی و اجتماعی برخوردار بود. مهاجرت به خودی خود میتواند بستر مناسبی برای بررسی تنشهای روابط انسانی باشد و وقتی با موضوع حساسی مانند خیانت ترکیب میشود انتظار میرود اثری غنی و چندلایه خلق شود. متاسفانه فیلمنامه نتوانسته از این پتانسیل بهره لازم را ببرد و روایت فاقد ارتباط و چفتوبست داستانی محکم است.
یکی از ضعفهای اصلی فیلم پایانبندی غیرقانعکننده آن است. فیلم بدون ارائه پاسخی روشن به پرسشهای مطرح شده و تنها با نمایش دلخوری زن و شوهر از یکدیگر به پایان میرسد که این مسئله حس ناکامی و سردرگمی در مخاطب برجای میگذارد. بیننده در پایان فیلم نه تنها درکی از انگیزههای واقعی شخصیتها به دست نمیآورد بلکه در مورد ماهیت واقعی این عمل و حدود و ثغور آن نیز دچار تردید میشود.
ریتم کند فیلم نیز از دیگر مشکلات آن است. اگرچه فیلمهای درام اغلب نیاز به فرصت کافی برای توسعه شخصیتها و موقعیتها دارند اما کندی بیش از حد ریتم در این اثر به جای تقویت فضای عاطفی به خستگی مخاطب منجر شده است. تدوین فیلم اگرچه از نظر فنی مناسب ارزیابی میشود اما نتوانسته بر مشکلات بنیادیتر روایت غلبه کند.
از نظر تصویربرداری و نورپردازی فیلم در سطحی معمولی و فاقد خلاقیت قرار دارد. قاببندیها اگرچه از اصول اولیه پیروی میکنند اما فاقد بیان بصری قدرتمند و نمادین هستند. طراحی صحنه و لباس نیز در همین سطح معمولی باقی مانده و نتوانسته به غنای فضاسازی فیلم کمک کند.
صداگذاری فیلم نتوانسته نقش موثری در تقویت روایت ایفا کند. دیالوگها فاقد عمق لازم هستند و موسیقی نیز نتوانسته فضای عاطفی مناسب را ایجاد کند. سکوتهای فیلم نیز به جای اینکه معنادار و تاثیرگذار باشند بیشتر حسی از خلأ و کمبود را انتقال میدهند.
شخصیتپردازی فیلم در حد یک فیلم کوتاه قابل قبول است اما این شخصیتها از عمق و توسعه کافی برخوردار نیستند. بازی بازیگران نیز متاسفانه تصنعی به نظر میرسد و این مسئله به باورپذیری روایت لطمه زده است. بیننده به سختی میتواند با شخصیتها ارتباط عاطفی برقرار کند و این فقدان هم ذات پنداری از تاثیرگذاری فیلم میکاهد.
مضمون اصلی فیلم نیز به وضوح تعریف نشده است. فیلم نتوانسته پرسش روشنی را مطرح کند یا پیام مشخصی را انتقال دهد. این فقدان جهتگیری مضمونی به سردرگمی بیشتر مخاطب دامن میزند.
فیلم در ژانر درام قرار میگیرد اما نتوانسته به لایههای زیرین این ژانر نفوذ کند و در سطحی نسبتاً معمولی باقی مانده است. پرداخت به موضوعاتی مانند مهاجرت و خیانت نیازمند عمق بیشتری است که متاسفانه در این اثر دیده نمیشود.
تنها نقطه قوت قابل توجه فیلم تیتراژ پایانی آن است که از نظر اجرای فنی و هنری در سطح عالی قرار دارد. اما این نقطه قوت نیز نمیتواند بر ضعفهای اساسی اثر غلبه کند.
در مجموع «رنگها همه سیاه هستند» فیلمی است که نتوانسته از پتانسیل موجود در ایده اولیه خود بهره بگیرد. اجرای ضعیف بازیگران، روایت نامنسجم، پایانبندی غیرقانعکننده و فقدان عمق مضمونی، همگی باعث شدهاند این اثر نتواند در خاطره مخاطب ماندگار شود. فیلمساز اگرچه موضوع جذابی را برای روایت انتخاب کرده اما نتوانسته پرداخت هنرمندانه و عمیقی به آن ارائه دهد. این اثر بیشتر به عنوان یک تمرین فیلمسازی به نظر میرسد تا یک اثر سینمایی کامل و تاثیرگذار.