لبخند سبز - به بهانه گفتگوی غیر مستقیم نمایندگان سیاسی ایران و آمریکا به نقد و بررسی فیلم سینمایی «کارآموز» پرداختیم این فیلم به کارگردانی علی عباسی که پیشتر از او فیلم جنجالی و ضد شیعی عنکبوت مقدس را شاهد بودیم اینبار با نویسندگی گابریل شرمن، با خلق اثری پروپاگاندا، جسورانه و چند لایه با نگاهی موشکافانه به دوران جوانی «دونالد ترامپ» و رابطه مرموز او با «روی کوهن»، وکیل جنجالی و اهریمنی نمای نیویورکی میپردازد. این فیلم نهتنها یک زندگینامه سینمایی، بلکه کالبد شکافی نظام سرمایهداری آمریکایی در دهههای ۱۹۷۰ و ۸۰ است؛ عصری که در آن، قدرت، فساد و جاه طلبیهای بیمارگونه به راحتی مرزهای اخلاقی را درمینوردیدند.
کارگردانی و فضاسازی، تقابل نور و تاریکی
علی عباسی که در سال ۲۰۱۸ با ساخت فیلم سینمایی مرز همانند عنکبوت مقدس و البته با توصیههایی برنده جوایزی در کن شده بود اینبار با مهارتی تحسینبرانگیز، فضایی «کافکایی» و پر از ابهام خلق میکند. استفاده از نورپردازی «اکسپرسیونیستی» (سایه های بلند، فضاهای نیمه تاریک) به خوبی حال و هوای فاسد و خطرناک نیویورک آن دوران را منتقل میکند. صحنه هایی مانند مذاکرات پشت پرده ترامپ و کوهن در رستورانهای مجلل یا دفتر کارهای تاریک، یادآور فیلمهای سینمای نوآر هستند.
عباسی همچنین از نمادگرایی هوشمندانه استفاده میکند: ساختمانهای بلند به مثابه قفس های طلایی، آینه هایی که تصویر ترامپ را تحریف میکنند (نماد خودشیفتگی و توهم قدرت)، و شهر نیویورک بهعنوان یک «جنگل بتنی» که در آن تنها زورمندان زنده میمانند.
بازیگری، استن و استرانگ؛ شیمی مرگبار استاد و شاگرد
سباستین استن در نقش ترامپ، فراتر از یک تقلید سطحی در نقش خود فرو رفته و جنونِ قدرتطلبی او را به خوبی به تصویر میکشد. حرکات اغراق شده بدن، تغییر لحن صدا از چرب زبانی تا فریاد های عصبی، و نگاه های خیرهای که گویی همیشه در حال محاسبه سود و زیان است، همگی نشان دهندهی پژوهشی عمیق در مورد شخصیت ترامپ هستند.
جرمی استرانگ در نقش روی کوهن، هیولایی مسلح به قوانین است. بازی او ترسناک و مجذوب کننده است؛ کوهن در این فیلم نه یک معلم، بلکه «مفیستوفلس» است که ترامپ جوان را به دنیای شیطانی قدرت واقعی راهنمایی میکند. دیالوگهای او مانند چاقو تیز هستند: «قانون اخلاق نیست، قانون قانون است. برنده آن را مینویسد.»
چرا این جمله در فیلم مهم است؟
این جمله مبنای فساد سیستماتیک را نشان میدهد، کوهن به ترامپ یاد میدهد که قدرت واقعی از بازی با قانون نه پایبندی به اخلاق به دست میآید.
این تفکر، پایه بسیاری از تصمیمات ترامپ در زندگی واقعی (از تجارت تا سیاست) بوده است.
اما چرا کوهن یک مفیستوفلس است؟
مفیستوفلس (یا مفیستوفلس) نام شیطان در افسانه فاوست است نمادِ شرّ، فریبکاری، و وسوسه انسان برای رسیدن به قدرت در ازای فروختن روح.
چرا در نقد فیلم «کارآموز»، روی کوهن را «مفیستوفلس» خطاب کردیم؟
۱. وسوسه قدرت
در داستان فاوست، مفیستوفلس به دکتر فاوست قدرت مطلق را پیشنهاد میدهد، در ازای اینکه روحش را به او بفروشد.
در فیلم، روی کوهن هم دقیقاً همین کار را با ترامپ جوان میکند: به او یاد میدهد که چگونه از قانون، رسانه و فساد به عنوان ابزار قدرت استفاده کند. جملاتی مثل «برنده ها تاریخ را مینویسند» یا «اگر مردم باور کنند، حقیقت مهم نیست»، شبیه وعدههای شیطانی مفیستوفلس هستند.
۲. معلمِ فساد
کوهن، مانند مفیستوفلس، ترامپ را تربیت میکند، اما نه برای خیر و خوبی بلکه برای تسلط از طریق رذالت.
او به ترامپ یاد میدهد که چگونه دروغ را واقعیت جلوه دهد، چگونه از ترس به عنوان سلاح استفاده کند، و چطور اخلاق را کنار بگذارد درست همانطور که شیطان در داستان فاوست، انسان را به سقوط اخلاقی سوق میدهد.
۳. پایانِ تراژیک
در بسیاری از روایتهای فاوست، شیطان در نهایت فاوست را رها میکند وقتی دیگر به دردش نمیخورد.
در فیلم هم، رابطه کوهن و ترامپ به تلخی میگسلد وقتی ترامپ یاد میگیرد که دیگر نیازی به استاد ندارد. این لحظه، نماد تکامل شاگرد به استادِ جدیدِ فساد است.
چرا این مقایسه مهم است؟
فیلم «کارآموز» میخواهد بگوید: ترامپ یک تصادف تاریخی نبود، بلکه محصول سیستم فاسدی بود که شیطانهای کوچکی مثل کوهن آن را ساختند.
مفیستوفلسِ این داستان (کوهن)، نماینده تباهیِ اخلاقی در قلبِ سرمایه داری آمریکایی است—همانطور که شیطان در افسانهها، نماینده وسوسههای تاریک بشر است.
اگر فیلم را دیده باشید، احتمالاً متوجه شدهاید که طراحی شخصیت کوهن (با آن نگاههای یخزده و تبسم های مرموز و همجنسگرایانه) هم دقیقاً یادآور تصاویر کلاسیک شیطان در سینما و ادبیات است.
جالب است که ترامپ در زندگی واقعی هم بارها به کوهن اشاره کرده و او را «باهوشترین مردی که میشناسم» نامیده گویی از یادگرفتن درسهای شیطانی او پشیمان نیست!
نقشهای مکمل مانند ماریا باکالوا (در نقش ایوانا ترامپ) اگرچه محدودند، اما لحظات تاثیرگذاری خلق میکنند، بهویژه در صحنه هایی که تضاد بین زندگی خصوصی و عمومی ترامپ را نشان میدهند.
فیلمنامه، قدرت به مثابه یک بیماری مسری
گابریل شرمن فیلمنامهای نوشته که هم تحلیل روانشناختی است و هم نقد اجتماعی. رابطه ترامپ و کوهن نه یک دوستی، بلکه یک همزیستی انگلی است: کوهن به ترامپ میآموزد که «حقیقت» وجود ندارد، فقط روایتهای قدرتمند وجود دارند درسی که ترامپ بعدها در سیاست به کار برد.
فیلم بهخوبی نشان میدهد که چگونه فساد سیستماتیک، فردی مانند ترامپ را میسازد؛ او محصول یک نظام است که در آن دروغگویی و بیرحمی نه تنها مجازات نمیشود، بلکه پاداش داده میشود.
ضعف فیلمنامه در پرداخت شتابزده به برخی وقایع تاریخی است (مانند دادگاههای نژادپرستانه ترامپ یا ورشکستگیهای او). همچنین، شخصیتهای فرعی مانند فرد ترامپ پدر (با بازی مارتین داناوان) بهاندازه کافی بسط نیافتهاند.
طراحی صحنه و موسیقی، بازسازی یک عصر طلاییِ فاسد
طراحی صحنه نیویورک دهه ۷۰ و ۸۰ با جزئیاتی غنی اجرا شده است از کافههای دود گرفته تا برجهای شیشهای که نماد رویای آمریکاییاند.
موسیقی ترکیبی از آهنگهای جاز تاریک و سمفونیهای اضطرابآلود است که به تنشهای درونی شخصیتها عمق میبخشد.
نقد سیاسی: آیا فیلم بیطرف است؟
«کارآموز» بهطور واضح ضد ترامپ است، اما این را نه از طریق شعار، بلکه با نشان دادن فرآیند فاسد شدن یک انسان بیان میکند. برخی ممکن است بگویند فیلم یکبعدی عمل کرده و به جنبههای مثبت ترامپ (مانند هوش تجاری او) نپرداخته است. اما پاسخ کارگردان احتمالاً این است: این فیلم یک مستند نیست، یک تمثیل سیاه درباره قدرت است.
آیا «کارآموز» ارزش تماشا دارد؟
بله. این فیلم یک پورتره خیرهکننده از شیطانسازی مدرن است. اگر به دنبال فیلمی هستید که هم سرگرمکننده باشد و هم فکر شما را درگیر کند، «کارآموز» یکی از بهترین انتخابهای سال ۲۰۲۴ است. اما اگر انتظار یک بیوگرافی متعادل از ترامپ را دارید، این فیلم برای شما ساخته نشده است.
پرسش پایانی: آیا ترامپ محصول سیستم بود، یا سیستم را به خدمت گرفت؟
فیلم پاسخ میدهد: هر دو.