لبخند سبز - به بهانه باز پخش فیلم «باشو غریبه کوچک» (۱۳۶۴) بیضایی، در سی و هفتمین جشنواره بین المللی فیلم های کودکان و نوجوانان به نقد و معرفی این اثر پرداختهایم، این اثر تجلی کامل شده نگاه نمادین و اسطورهای به مفهوم هویت و تعلّق ملی است. در این قصه، بیضایی بحران هویت جمعی در میانه جنگ را از رهگذر دیدگاه یک کودک به تصویر میکشد و با قراردادن «غریبه» در مرکز روایت، پرسشهای بزرگی درباره مرزهای زبانی، فرهنگی و جغرافیایی مطرح میسازد. او با بهرهگیری از دوپارگی بصری شمال و جنوب، تقابل اسطورهای «اینان» و «آنان» را در قالبی کاملاً انسانی و عاطفی بازآفرینی میکند.
فیلم بلند «باشو غریبه کوچک» (۱۳۶۴) روایت پسرکی به نام «باشو» از جنوب ایران است که خانواده و خانه خود را در جریان بمبارانهای جنگ ایران و عراق از دست داده و به شمال مهاجرت میکند. باشو پس از طی سفری سخت و پنهان شدن در پشت کامیون در روستایی جنگلی به خانه زنی به نام «نایی» و دو فرزند کوچک او میرسد. در گریز از ترس و بمباران نه زبان بومی منطقه را میفهمد و نه فرهنگ محلی را. اما در کمتر از زمانی کوتاه پیوندی انسانی و مادرانه میان نایی و باشو شکل میگیرد که سراسر فیلم را به شعر دوستی، مهر و هویت بدل میکند.
نمایش تفاوتهای فرهنگی و زبانی دو منطقه شمال و جنوب، حضور پررنگ عنصر زن بهعنوان نماد مهر، استقلال و مقاومت و در عین حال نگاهی انسانی به تبعات جنگ از دلایل ماندگاری و اصالت این فیلم در تاریخ سینمای ایران است.
فیلم «باشو» دارای ساختار روایی کلاسیک و خطی است؛ هرچند در پارهای نقاط با فلاشبکهای کوتاه به خاطرات باشو از جنگ ارجاع میدهد. داستان حول محور زنی قدرتمند (نایی) پیش میرود که در غیاب شوهر مسئولیت کامل خانه و فرزندان را به دوش دارد. ورود باشو به خانه آغاز مرحلهای جدید از روایت است که طی آن تضادهای زبانی و فرهنگی به تدریج جای خود را به همزیستی همدلی و پیوندی عمیق انسانی میدهد.
بیضایی در این فیلم بار دیگر بر نقش حیاتی هویت زبان و اتصال فرهنگی- ملی تأکید میکند. او با انتخاب دو منطقه کاملا متفاوت جغرافیایی و زبانی، جنوب عربزبان و شمال گیلکی و با روایتی شاعرانه نشان میدهد که همدلی، محبت و سرزمین مادری فراتر از تمامی مرزهای زبانی و فرهنگی است. باشو که در ابتدا بیگانهای مطلق و حتی خطرناک تلقی میشود. اندکاندک جزئی از خانواده و جامعه میزبان میگردد و در نهایت نمادی از وحدت ملی، همزیستی اقوام و پذیرش تفاوت ها میگردد
بیضایی در «باشو» ذوق و مهارت خود در تصویرسازی و خلق قابهای درخشان به اوج رسانده است. تضاد محسوس رنگها میان جنوب سوخته و شمال سرسبز ایران، استفاده از نمادهای طبیعت: آب، باد، خاک، جنگل و شالیزار و تلفیق عناصر بومی با زندگی روزمره به خلق جهانی اسطورهای اما عمیقا واقع بینانه انجامیده است.
این فیلم نمونهای از «رئالیسم جادویی» است؛ بدین معنا که روایت واقعگرایانه با لایههایی از خیال، نماد و استعاره آمیخته شده. سکانسهای سیال و دکوپاژهای بلند، زاویه دیدهای کودکانه، بهرهگیری خلاقانه از نمای نقطه نظر و رنگ سبز غالب به گونهای رازآلود اما ملموس پیام امید و تولد دوباره را القا میکنند.
کارگردان در انتخاب موسیقی برای «باشو» وسواس ویژهای به خرج داده است. استفاده از قطعات بومی شمال و جنوب ایران و تلفیق آنها با آواهای محیطی، هویت اقوام مختلف را در صوت به تصویر میکشد. موسیقی بهگونهای انتخاب شده که با ریتم روایت و ضرب آهنگ احساسات کودکانه هماهنگ باشد و تاثیرگذاری صحنهها را تشدید کند.
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد این فیلم بهرهگیری از پلهای صوتی (امتداد صدا میان دو صحنه غیرمتوالی) کاربرد مؤثر سکوت و تاکید بر صدای طبیعت است؛ عناصری که ضمن افزایش عمق روایی فیلم بر تنشها و لحظات احساسی میافزاید.
بازی سوسن تسلیمی در نقش نایی به عنوان یکی از بهترین نقشآفرینیهای زن تاریخ سینمای ایران شناخته میشود. او در جانبخشی به مادری مقاوم، مهربان و اهل عمل، شکوهی خاص دارد که صرفاً ناشی از حالت نمایشی یا تصنع نیست بلکه در عین کنترل صحنه، کاملا برونگرایانه و پر از زندگی است. حضور عدنان عفراویان پسربچهای بومی از اهواز که پیشتر سابقه بازیگری نداشت و نمایش بیآلایش هراس، هیجان و کنجکاوی کودکانه رئالیسم فیلم را با عمق بیشتر جلوه داده است.
بیضایی در این فیلم ابعاد مختلفی از همبستگی، وطندوستی، مهرورزی و مساله تربیت اجتماعی را برجسته میکند. ورود باشو که آواره جنگ است و زبانی متفاوت دارد با شک و ترس همراه است؛ اما در ادامه روایت او در مقام فرزند خانواده پذیرفته میشود و با بازگشت پدر خانواده حتی به عضو مکمل (به جای دست راست قطع شده پدر) بدل میشود. این پیام تربیتی که هر کودک فارغ از هویت و زبان سزاوار مهر و سرپناه است پیامی عمیق تربیتی و اخلاقی برای همه نسلها دارد.
«باشو» در حکم بیانیه سینمایی بیضایی درباره ایران به مثابه «خانهای مشترک» برای همه مردمانش است. او با شکستن مرزهای قومی و زبانی از طریق زبان جهانی مادری و مهربانی، نشان میدهد که هستی ایرانی برپایه همزیستی و پذیرش دیگری استوار است. این اثر، نقطه اوج نگاه بیضایی به سینما به مثابه آیینه تمامنمای تنوع و وحدت فرهنگی ایران زمین است که تمامی فیلمهای او را در منظومهای یکپارچه مرتبط میسازد.