لبخند سبز - در انتهای شب جدیدترین ساخته «آیدا پناهنده» که از شبکه نمایش خانگی پخش میشود به بررسی موضوع روابط زن و مردی میپردازد که به خاطر داشتن یک مسکن در یکی از شهرهای تازه تأسیس اطراف تهران مجبور به ریاضت اقتصادی و در نتیجه افزایش فشارهای روحی و روانی و به دنبال آن طلاق؛ اما این جدا شدن هیچگاه اتفاق نمیافتد چرا که فرزندشان مهمترین وجه اشتراک است که مجبور است همانند توپی بین این دو اینطرف و آنطرف برود و روزگار بگذراند. سریال «در انتهای شب» با توجه به موضوع خوبی که انتخاب کرده است نتوانسته آنگونه که میبایست به آن بپردازد.
از تبلیغ این سریال در زمان قبل از پخش شروع میکنیم این مجموعه نمایشی با نمایش یک تخت خالی و نوشتن «۰۳/۰۳/۰۳ دیگه دیره واسه خاطره ساختن» در واقع با بازی با الفاظ و بکار بردن یک اشاره غیرمعمول در جامعه این حس را القاء میکرد که خانوادهای برای داشتن فرزند تمام تلاش خود را میکنند اما با شروع سریال میبینیم که همهچیز ۱۸۰ درجه تغییر میکند و موضوع طلاق از همان سکانس اول نمایان میشود. شاید هم تیم تبلیغاتی این اثر هیچ اطلاعی از مضمون آن نداشتهاند و تنها هدفشان نمایش این سریال با تعداد مخاطبان بالا بوده تا شاید رکورد جدیدی ثبت کنند!
در همان قسمت اول بعد از دعوایی مختصر، ماهرخ (ماهی) با بازی هدی زینالعابدین به شوهرش بهنام با بازی پارسا پیروزفر میگوید: طلاق بگیریم! چرا؟ چون دعوا شده است! جای تعجب است این دو که اینگونه عاشق هم بودند به خاطر یک مقدار تحمل سختی و فشار اقتصادی به ته خط میرسند و طلاق میگیرند به قول حقوقدانها در اینجا آن دلیل محکمهپسند وجود ندارد و اینکه تصور کنیم چون اینها بهواسطه شغل و یا تحصیلات طبقه روشنفکر هستند و راه صدساله ما را یکشبه طی میکنند نمیتواند از نظر داستانی مورد قبول باشد.
اگر از داستان محضر و خواندن صیغه طلاق بگذریم از همان بد ورود این دو به دنیای تجرد «ماهی» حلقه خود را از دست بیرون میآورد ولی بهنام هرچه تلاش میکند از نظر روحی نمیتواند این کار را بکند پس اینجا ما با دو شخصیت متفاوت روبرو هستیم یکی قوی که زن است و دیگری ضعیف و محتاج محبت و آن مرد است که نمیتواند از عشق سابقش دل بکند، قبول؛ اما چرا این مرد تلاشی برای بقاء زندگی خود نکرد اینها که شش ماه فرصت داشتند چرا کاری نکردند، اما این روند در ادامه داستان برعکس میشود یعنی هرچه جلوتر میرویم اخلاق بهنام بدتر میشود و در مقابل این ماهی است که میخواهد با بهانه و بی بهانه کنار بهنام باشد این بازگشت و تغییر چرا و چگونه ایجاد شد؟ کارکردش در پیشبرد سریال چیست؟ آیا دلیل آن حس حسادت به رابطه جدید بهنام و ثریا (سحر گلدوست) است؟ مگر اینها طلاق نگرفتند پس اینهمه عشق برای چیست؟
اما علت طلاق دوری مسافت محل کار تا محل زندگی بود که بهنام بهانه میگرفت بعد از طلاق بهنام همانجا ماند و ماهی به خانه پدری در تهران رفت انگار نویسندگان «در انتهای شب» فراموش کردند که تمام دعوا سر راه طولانی بود که بهنام میرفت وگرنه ماهی با این موضوع مشکلی نداشت.
یکی از ایرادات این مجموعه نمایشی رو بازی کردن بیشازحد است که اجازه نمیدهد بیننده تفکر و تخیل کند. مثلاً در همان قسمت طلاق، بهنام چند کار انجام میدهد که بگوید از مجردی بدش میآید و نمیخواهد و نمیتواند تنها باشد؛ تعداد گلهایی که بهعنوان مهریه میخرد یکی بیشتر از توافقشان است، لحظاتی که با ماهی در داخل ماشین و یا در آبدارخانه محضر حضور دارد، تلاش میکند تا او را منصرف کند، نگاه کردن او به صحنه تصادف ماهی و انتظار اینکه اگر درگیری پیش آمد جلو برود، رسیدن سردفتردار و گفتن جملهای با این مضمون «که تو خیلی مجرد نمیمانی» و دادن کارت برای انجام خطبه عقد، وقتی به خانه برمیگردد و ثریا را میبیند نوعی نگاه رد و بدل میشود که صد دل عاشق هم شدهاند و… این همه نشانه برای دلیلتراشی، منطقی به نظر نمیرسد. اصلاً چرا باید بعد از خواندن خطبه طلاق، تمام این اتفاقات بیفتد؟ چرا باید بهنام کارت ویزیت آن محضردار را داشته باشد و برای عقد ثریا همانجایی را پیشنهاد بدهد که ماهی را طلاق داده؟
ماهی اعتقاد دارد که فرزندشان «دارا» (با هنرآفرینی رایان سرلک) بیشفعال است ولی در سریال، با وجود اینکه قرصهایش را نمیخورد، هیچ اثری از بیش فعالی او نمیبینیم. و به نظر بهنام درست میگوید که او مریض نیست، اصلاً مریض بودن این پسر چه کمکی به داستان کرده است؟ چه مشخصههایی وجود دارد که نشان دهد این بچه بیشفعال است؟ همینکه کلاه به سر میگذارد و یا در کمد مخفی میشود و یا به پدرش میگوید دوستش ندارد و او را با مشت میزند نشانههای بیش فعالی است؟
ثریا و بهنام عاشق هم میشوند و صیغهای را میخوانند ولی با ورود شوهر سابق ثریا که چند سال است از هم جدا شدهاند ورق برمیگردد و این عاشقان دیروز میشوند سالک و ترککننده هر آنچه تاکنون بینشان بوده بهنحویکه میخواهند خانه خود را جابهجا نمایند تا مجدد گرفتار عشق نشوند. بهتر نبود بهنام و ثریا پای این عشق تازه میماندند و برای رسیدن به هم و کسب آرامش بیشتر مبارزه میکردند؟
کارکرد رضا (پدرام شریفی) در داستان چیست؟ یک عشق قدیمی که الان دنبال رسیدن به معشوق است ولی معشوق میلی ندارد و یا اگر دارد جواب روشن نمیدهد و از آنطرف بهنام به این رابطه حساس شده است و میخواهد هر طور شده به این رابطه انگی بچسباند؟ دلیلش چیست؟ از رضا خوشش نمیآید و یا هنوز عاشق زن سابقش است؟
از این مدل سردرگمیها در سریال باز هم وجود دارد که با توجه به پیشینه کارگردان و نویسندگان این مجموعه انتظار بیشتری از آنها میرود که داستانی قویتر با حفرههایی کمتر و دلایل و کشمکشهایی قابلقبول به بیننده عرضه کنند.