نقش پدر در سینمای اجتماعی، از ستون سنتی تا بحران هویت مدرن
مهدی صالحی
لبخند سبز - پدر به عنوان یکی از ارکان اصلی خانواده همواره نمادی از اقتدار مسئولیت و حمایت بوده است. در جوامع سنتی نقش پدر اغلب با وظیفه تأمین معاش حفظ نظم و انضباط و انتقال ارزشها و سنتها به نسل بعد گره خورده بود. این تصویر که اغلب با صلابت و جدیت همراه است در سینمای اجتماعی جهان و به ویژه ایران بازتابهای متنوعی یافته است. با این حال تحولات اجتماعی اقتصادی و فرهنگی قرن اخیر چالشهای بیسابقهای را برای این نقش به وجود آورده و سینما نیز به مثابه آینهای واقعگرا به بازنمایی این دگرگونیها پرداخته است.
در سینمای ایران تصویر پدر غالباً با جایگاه پدرسالارانه و مقتدر پیوند خورده است. پدری که تصمیمگیرنده نهایی است و حرفش فصلالخطاب محسوب میشود. این تصویر ریشه در ساختارهای اجتماعی سنتی و ارزشهای فرهنگی دارد که احترام به بزرگتر و نقش محوری مرد در خانواده را تأکید میکند.
نمونههای بسیاری از این پدران را میتوان در فیلمهای کلاسیک و حتی معاصر سینمای ایران مشاهده کرد که بار سنگین خانواده را بر دوش میکشند هرچند ممکن است در بیان احساسات خود دچار مشکل باشند. برای مثال در فیلمهایی مانند «گاو» داریوش مهرجویی یا «اجارهنشینها» هرچند به صورت ضمنی سایه پدرسالاری و تلاش برای حفظ اقتدار در برابر چالشها مشهود است؛ اما با گذر زمان و تغییرات اجتماعی تصویر پدر نیز دستخوش تحول شد.
پدر دیگر تنها قهرمان شکستناپذیر نیست؛ او نیز آسیبپذیر میشود با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکند در برقراری ارتباط با فرزندانش دچار مشکل میشود و گاهی حتی به دلیل فشارهای اجتماعی اقتدارش زیر سؤال میرود. فیلمهایی مانند «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی تصویری پیچیده از پدری ارائه میدهد که با وجود دغدغه اخلاقی و مسئولیتپذیری در قبال پدر بیمارش در حفظ خانواده و برقراری ارتباط با همسر و فرزندش ناکام میماند.
این پدر نماینده نسلی است که میان سنت و مدرنیته و میان ارزشهای فردی و اجتماعی گرفتار آمده است. در فیلم «فروشنده» عماد پدری که تلاش میکند در مواجهه با یک بحران اخلاقی و اجتماعی نقش خود را به عنوان حامی و محافظ خانواده ایفا کند در نهایت با چالشهای روانی و اخلاقی عمیقی روبرو میشود که تصویر سنتی پدر مقتدر را به پرسش میکشد. فیلم «حوض نقاشی» با بازی شهاب حسینی پدری را نشان میداد که برای حفظ خانواده از جانگذشتگی میکند. سینمای ایران به خوبی توانسته است این انتقال از پدر سنتی به پدری که با چالشهای مدرن دست و پنجه نرم میکند را به تصویر بکشد.
اما در سالهای اخیر نقش پدر سینمای ایران به عنوان یک عنصر نا مطلوب که جلوی تمام جریانات زندگی مدرن را میگیرد نمایش داده شده پس یاپدران باید حذف میشدند یا بهعنوان عناصری منفعل، خودخواه یا ظالم نمایش میدادند. فیلمهای اخیر جشنواره فجر و فیلم های غیر جشنواره مانند «علفزار» «برادران لیلا» و «پیر پسر» پدرانی خشن، بیکفایت یا خیانتکار را روایت میکنند که بنیان خانواده را تهدید میکنند.
بر اساس بررسیها حدود ۶۴٪فیلمهای جشنواره فیلم فجر در سالهای اخیر پدران را در نقشهای منفی نشان دادهاند. نمونهها شامل: پدری که دخترش را به قاچاق مواد مخدر میکشاند («ملاقات خصوصی»). مردانی که برای حفظ آبروی خانوادگی دست به هر کاری میزند («علفزار»). پدری که فرزندانش را میفروشد («مجبوریم»). این تصاویر به حدی تکرار شده که منتقدان از عادیسازی بیاحترامی به پدر سخن میگویند.
برخی تحلیلها نشان میدهد نگاه افراطی به احقاق حقوق زنانوتأثیر جریانهای فمینیستی منجر به ریزش دیوار مردان در روایتها شده است همچنینسینماگران برای جبران گذشتهای که زنان را حذف میکردند امروز به حذف نمادهای مردانه از جمله پدر روی آوردهانداز طرفیپدران مدرن به دلیل مشغله اقتصادی نقش کمرنگتری در تربیت فرزندان دارند و این در سینما بهصورت انفعال یا بیمسئولیتی بازتاب یافته است.
سینمای اجتماعی ایران در بازتاب نقش پدر میان دو جریان تجدیدنظرطلبی فمینیستی و حفظ بنیانهای خانوادگی گیر کرده است. برای خروج از این بنبست نیازمند روایتهایی هستیم که پدر را نه بهعنوان دشمن زنان بلکه بهعنوان شریک چالشهای زندگی نشان دهد و از کلیشهسازیهای سیاه/سفید (ظالم/قربانی) پرهیز کند و پیچیدگیهای انسانی پدران را بپذیرد و سعی کند تعادل میان بازتاب آسیبهای اجتماعی و تقدس نهاد خانواده را رعایت نماید.
در سینمای جهان طیف وسیعتری از بازنمایی نقش پدر قابل مشاهده است که متأثر از تنوع فرهنگی و اجتماعی جوامع مختلف است. در سینمای غرب از دهههای پایانی قرن بیستم با ظهور مفاهیم جدید خانواده و تغییر در ساختار قدرت، نقش سنتی پدر به چالش کشیده شد. پدرانی که پیش از این صرفاً به عنوان نانآور و نماد قدرت بازنمایی میشدند اکنون با بحران هویت و چالشهای عاطفی و ارتباطی مواجهاند.
فیلمهایی مانند «کریمر علیه کریمر» (Kramer vs. Kramer) نمونه بارزی از این تحول است که پدری را نشان میدهد که پس از جدایی مجبور است مسئولیتهای مادری را نیز بر عهده بگیرد و در این فرآیند تعریف جدیدی از پدری را تجربه میکند.
در سینمای اروپا به خصوص در موج نوی فرانسه پدران اغلب به عنوان شخصیتهایی پیچیده گاه غایب یا حتی ناکارآمد به تصویر کشیده میشوند که نشاندهنده از هم گسیختگی خانوادههای مدرن و فردگرایی فزاینده است. «پدرخوانده» (The Godfather) اثر فرانسیس فورد کاپولا هرچند در ژانر گانگستری قرار میگیرد اما تصویری عمیق از پدری مقتدر و سنتی ارائه میدهد که تلاش میکند ارزشهای خانوادگی را در بستر جهانی خشن حفظ کند و انتقال این نقش به فرزندانش با چالشهای اخلاقی و هویتی همراه است.
از سوی دیگر در سینمای شرق آسیا به خصوص سینمای ژاپن نقش پدر همچنان با احترام و جایگاه ویژه همراه است اما فیلمسازانی مانند «یاسوجیرو اوزو» در آثارش مانند «داستان توکیو» به آرامی فروپاشی خانوادههای سنتی و تنهایی پدر و مادر در مواجهه با مدرنیته را به تصویر میکشند. این پدران اگرچه همچنان از احترام برخوردارند اما در دنیای در حال تغییر خود را بیگانه و تنها مییابند.
در مجموع سینمای اجتماعی چه در ایران و چه در جهان با ظرافت خاصی به تحول نقش پدر پرداخته است. از پدر قدرتمند و سنتی که تصمیمگیرنده نهایی بود تا پدری که با چالشهای اقتصادی عاطفی و هویتی دست و پنجه نرم میکند و گاه مجبور به ایفای نقشهایی میشود که پیش از این برایش تعریف نشده بود. این بازنماییها نه تنها به درک بهتر چالشهای مردان در جوامع مدرن کمک میکند بلکه نشاندهنده تأثیر عمیق تحولات اجتماعی بر بنیادیترین نهاد جامعه یعنی خانواده است. بحران هویت مردانه و پدرانه که در بسیاری از جوامع امروز مشهود است به شکلی هنرمندانه در آثار سینمای اجتماعی بازتاب یافته و این امکان را فراهم میآورد تا مخاطبان با ابعاد پیچیده این نقش آشنا شوند و به تأمل در مورد آن بپردازند.