لبخند سبز - تورستن کونستلر، کارگردان آلمانی، بعد از ۹ فیلمی که به صورت مشترک کارگردانی نموده در اولین کارگردانی کامل خود، فیلم «هات داگ»، تلاش میکند کلیشههای هالیوود را به سینمای آلمان القا کند.
ممکن است عجیب به نظر برسد، اما «هات داگ» مانند یک دلقک در یک سیرک است که همان صحنههای تکراری فیلمهای پلیسی آمریکایی را به مردم ارائه میدهد و میتواند یک مخاطب نهچندان سخت را بخنداند.
برای این بازی با کلیشههای مختلف، تهیهکنندگان فیلم یک ترکیب کمدی فوقالعاده و قابلاعتماد را انتخاب کردند؛ تیل شوایگر و ماتیاس شوایگ هوفر، حضور این دو بازیگر در قاب پرده نقرهای، علاقه تماشاگران را تضمین میکند و آنها بودند که توانستند این فیلم بدون محتوا را برای بیننده قابل تحمل نمایند.
لوک اشتاینر (تیل شوایگر) که مأموری بسیار سختگیر و با وسواس زیادی که به کارش دارد، از هیچکس نمیترسد و به هیچ چیز به جز انجام کارش فکر نمیکند و تنها هدفش اتمام مأموریت است که در این راه ۳۹ بار اخطار گرفته است و در چهلمین مرتبه از کار بیکار میشود و مأمور حراست از کاخ ریاست جمهوری میگردد لوک اشتایگر ۴۹ ساله سرسخت ترین افسر پلیس در طول عملیات ویژه است.
او مانند یک نسخه آلمانی بومیشده رمبوی افسانه ای رفتار میکند که عادت دارد ابتدا شلیک کند و بعداً سؤال بپرسد و همانند تمام پلیسهای مرد هالیوودی با همسر و تنها فرزندش دچار مشکلات فراوانی است.
در سمت مقابل تئو با بازی شوایگ هوفر قرار دارد که از نظر لوک یک «خاله هلگا» واقعی است، فردی ضعیف با عینک و موهایی بلوند و لخت که تنها امتیازش داشتن حافظهای است که مثل دوربین عکاسی همه چیز را ذخیره میکند و بزرگترین آرزویش پیوستن به گروه یگان ویژه پلیس آلمان است که ۱۵ بار درخواست داده است ولی همه بهجز آخری رد شدند.
زمانی که لوک و تئو با هم مأمور میشوند تا از درب خروجی کاخ ریاست جمهوری محافظت کنند. برای تئو، چنین افتخاری به نوعی ارتقاء و گامی دیگر به سمت حرفه ای شدن به عنوان نجات دهنده کشور محسوب میشود اما برای لوک این یک جریمه تحقیرآمیز و نادیده گرفتن ویژگیهای او به عنوان یک ابرقهرمان است.
ماشا (لیزا توماشوسکی) دختر رئیس جمهور مولداوی، در مقابل چشمان این دو نفر ربوده میشود، بنابراین این دو از کار برکنار میشوند و از آنجایی که باید از حیثیت خود دفاع کنند به دنبال ماشا میگردند و به زودی با توطئه ای روبرو میشوند که گسترده تر از هر چیزی است که آنها انتظارش را داشتند.
این فیلم با جمع کردن این دو تضاد و بازی خوب این دو بازیگر معروف آلمانی توانسته لحظات کمدی خلق کند اما یک فیلمیکه کاملاً فاقد عنصری اساسی به نام ابهام یا همان تعلیق است و بیش از همه یادآور سوار شدن بر یک قطار قدیمی است ساده و واضح و البته ریتمی کند که هرازگاهی در سرازیری میافتد و نفس گیر میشود.
بنابراین، فیلم به فرصتی عالی برای فرار از زندگی مدرن روزمره، پر از پیش پا افتادگیها و برگشتن به دوران کلاسیک ابرقهرمانان شجاع و شرورهایی با قیافههایی مشخص تبدیل میشود.
به همین خاطر نمیتوان از «فیلم سینمایی هات داگ» انتظار درام بالایی داشت، اما این فیلم به عنوان یک کمدی پلیسی در حد متوسط حس خوبی دارد، جایی که عطش نمایش جزئیات شگفت انگیز توسط نویسندگان و بازیگران، توجه مستمر مخاطب را حفظ میکند و میتواند لحظاتی او را سرگرم نماید.