لبخند سبز - فیلم مستند «زیر درخت لور» ساخته معین کریمالدینی روایتی مستند گونه از گسست روانی یک خانواده است که در دل مهاجرت، ترسهای فروخورده و زخمهای نسلی خود را آشکار میکنند. داستان در یک خط ساده اما پُرتنش خلاصه میشود: پدری خانوادهاش را از خوزستان به جزیره کیش میبرد تا زندگی تازهای آغاز کنند اما گذشتهای آکنده از ترس، خشونت کلامی و ناتوانی در مواجهه با دردهای جمعی آرامش را از آنها میگیرد و بحران تازهای میآفریند.
این مستند را میتوان در ژانر مستند روانشناختی ـ اجتماعی طبقه بندی کرد؛ آثاری که با تمرکز بر روان جمعی، زخمهای پنهان و کشمکشهای درونی افراد، ساختار روایی خود را پیش میبرند. از منظر روانکاوی، فیلم بیش از آنکه شرح یک مهاجرت باشد سفری به ناخودآگاه یک خانواده آسیبدیده است؛ ناخودآگاهی که همچون نیرویی تاریک و انباشته از اضطراب، مسیر شخصیتها را هدایت میکند.
دختر خانواده، محور اصلی روایت بازنمایی دقیقی از یک ناخودآگاه زخمی است. حمله سگها به او در دوران کودکی نه فقط یک حادثه تاریخی بلکه به تعبیر فرویدی یک «ضربه اولیه» است؛ تجربهای که انرژی سرکوبشدهاش در سالهای بعد به شکل ترس پایدار، انزوا، اجتناب از اجتماع و اختلالات روانتنی بازمیگردد. این آسیب در لایههای عمیقتر، برخاسته از همان چیزی است که فروید آن را «بازگشت امر سرکوب شده» مینامد؛ ترسی که هرگز درمان نشد، حالا با مهاجرت، فشار محیط جدید و عدم امنیت عاطفی تشدید میشود.
پدر در مقام یک شخصیت محوری، تجسم «ابر انسان» خشونتگر است؛ کسی که بهجای انتظام بخشی اخلاقی، چهره لرزان و تهدیدگر دارد. او با تکرار جملههایی همچون «تو را میکشم»، نا امنترین شکلِ پدرانه را بر روان دختر حک میکند و از جایگاه حامی به جایگاه عامل تهدید سقوط میکند. در سطح تحلیل لاکانی، رابطه این پدر با دختر نوعی فروپاشی «قانون پدرانه» است؛ قانونی که باید نظم و زبان را سامان دهد، اما اینجا خود منشأ اضطراب و بیثباتی شده است.
مادر نیز در ساختار روایی، نقش میانجیای را دارد که توان مدیریت بحران را از دست داده است. او و پدر بهجای گفتوگو به مشاجره دائمی پناه میبرند؛ الگویی تکراری از خشونت کلامی که فضای خانه را از امنیت روانی تهی کرده است. این تنش در سطح یونگی نوعی «سایه جمعی» میسازد؛ سویه تاریکی که هر عضو خانواده آن را حمل میکند و هر تصمیم را آلوده میسازد.
دایی دختر با باور به جادو، جنزدگی و درمانهای آیینی نماینده جهانبینی سنتی است؛ نمودی از همان ضمیر جمعی که یونگ به آن اشاره میکند. او تلاش میکند مرز میان درمان روان شناختی و درمان خرافی را از بین ببرد و راه رهایی را در آیینهایی جستوجو کند که قرار است تنشهای درونی دختر را از او بیرون بکشند. این باورها، هرچند بخشی از فرهنگ و هویت محلیاند، اما در دل بحران روانی خانواده بیش از آنکه درمان باشند، ابزاری برای گریز از مواجهه با واقعیتاند.
عنوان فیلم «زیر درخت لور» معنای نمادین مهمی در این نظام روانکاوانه دارد. درخت لور در فرهنگ جنوب ایران ساحت آرامش، پناه و مراقبت است. شخصیتها چند بار زیر این درخت مینشینند؛ انگار که ریشههای آن میتواند زخمهایی را که نسلها منتقل شده تسکین دهد. درخت، در خوانش یونگی نماد «کهنالگوی مادر بزرگ» است؛ پناهگاهی برای ضمیر آشفته، مکانی برای بازگشت به امنیت آغازین، جایی که فرد میتواند سایههای خود را ببیند و مسیر آشتی با خویشتن را بیازماید. شاید انتخاب این عنوان تلاشی آگاهانه است برای تأکید بر اینکه رهایی نه در مهاجرت و نه در آیینهای خرافی بلکه در مواجهه با ریشههای درونی بحران شکل میگیرد.
از منظر فرمی فیلم ساختار روایی قابل قبولی دارد. قاببندیها دقیق و با تنفس بصری مناسباند؛ قابهایی که فضای ذهنی شخصیتها را بدون اغراق بازتاب میدهند. استفاده از زبان عربی نیز به واقعگرایی اثر افزوده و لایههای فرهنگی و هویتی خانواده را آشکار کرده است. ریتم و تدوین در خدمت حرکت روانی داستان قرار دارد و اجازه میدهد تنشها و انفجارهای احساسی بهطور طبیعی شکل بگیرند.
«زیر درخت لور» یک مستند روانشناختی است که با تکیه بر زندگی یک خانواده مهاجر نمایی از بحرانهای پنهان جامعه را نیز بازتاب میدهد؛ بحرانهایی که از زخمهای دوران کودکی تا فشارهای اقتصادی و مهاجرت، در ساختاری پیچیده به هم گره میخورند. فیلم ، با وجود سادگی روایی، از این منظر موفق است که اجازه میدهد مخاطب، اضطرابهای جمعی یک جامعه درگیر با بحران هویت و فشار محیطی را در قالب داستان یک دختر تجربه کند.